جدول جو
جدول جو

معنی زبان گز - جستجوی لغت در جدول جو

زبان گز
هر چیز تند و تیز یا بسیار شیرین که وقت خوردن زبان را می گزد
تصویری از زبان گز
تصویر زبان گز
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زبان زد
تصویر زبان زد
اصطلاح، آپشن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زبان رمز
تصویر زبان رمز
لتره
فرهنگ لغت هوشیار
عطا بخشش (که به وسیله آن زبان طعن را قطع کند)، خاموش کردن مدعی به دلایلی که دیگر نتواند سخن گوید
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که با زبان چرب و نرم خود مقصود خود را حاصل میکند یا مردم را فریب میدهد، چاپلوس، متملق، چرب سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبان ور
تصویر زبان ور
سخنور، سخنگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبان گاو
تصویر زبان گاو
نوعی از پیکان تیر بوده، شبیه زبان گاو، برای مثال در آن بیشه که بود از تیر و شمشیر / زبان گاو برده زهرۀ شیر (نظامی۲ - ۲۵۴) گاوزبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبان بر
تصویر زبان بر
برهان و دلیل قاطع که مدعی را خاموش سازد و دیگر چیزی نگوید، جوابی که زبان طرف را کوتاه کند و دیگر حرف نزند، ویژگی عطا و بخششی که زبان خصم یا مدعی و شاکی را ببندد و دیگر بدگویی و شکایت نکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبان گیر
تصویر زبان گیر
کسی که اطلاعاتی را به دست آورده و خبر می دهد، جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، هرکاره، منهی، آیشنه، رافع، ایشه، خبرکش، متجسّس، راید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبان بر
تصویر زبان بر
((~. بُ))
کنایه از عطا، بخشش (که به وسیله آن زبان طعن را قطع کنند)، کنایه از خاموش کردن مدعی به دلایلی که دیگر نتواند سخن گوید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبان باز
تصویر زبان باز
چاپلوس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبان باز
تصویر زبان باز
چاپلوس، چرب زبان، کسی که با چاپلوسی و شیرین زبانی دیگری را فریب می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبان دل
تصویر زبان دل
زبان حال، زبان باطن، کلام یا حالتی که از راز درون شخص حکایت کند
فرهنگ فارسی عمید